تو حق نداری عاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفته،
تو مالِ کسی نیستی که نیست،
توحق نداری اسمِ دردهای مزمن ات راعشق بگذاری،
میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی اما
محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه..
دست بردار،
از این افسانههای بی سر و ته،
که به نامِ عشق،
فرصتِ عشق را از تو میگیرد،
آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد،
آد سکوت...
درد، یعنی غم داری بخندی، به روت نیاری
درد، یعنی دورت شلوغه و کسی نداری
درد، یعنی تو خاک خودت غریب دیاری
درد، یعنی شرمنده ی سفره ی بچه هاتی
درد، یعنی بدهکار عمر و لحظه هاتی
درد، یعنی دلتنگ دلیل خنده هاتی
...
درد نون و درد بی عاری، دردی که از آشنا داری
درد بیخوابی و بیداری واسه فردا
باور اینکه خیلی سکوت...
ما را در سایت سکوت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : earamgah3 بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 12:01